Tuesday 30 October 2012

اين تابوي احمقانه- قاعدگي، عادت ماهانه، پريود


من دوست ندارم در نوشته هايم از واژه "احمقانه" استفاده کنم اما در این مورد خاص اين تابو آنقدر بي دليل است و وجودش مشكل زا كه این کلمه محترمانه ترین و خفیف ترین صفتی است که می توانم به کار ببرم. شاید اگر اتفاقی که برایم افتاد را تعریف کنم علت این واکنش مرا درک کنید.

تصور کنید که من از آسانسور خارج شوم و هیچکس توی راهروی دانشکده نباشد. یکهو چشمم بیفتد به دختری چینی که روی زمین نشسته، پاهایش را دراز کرده و تکیه داده به دیوار و دارد ناله می کند. می روم جلو و می پرسم چه اش شده است و چه کاری از دست من بر می آید ولی او كه چشم هايش را بسته فقط آهسته ناله می کند. قضیه جدی تر می شود. قبل از اینكه فرصت کنم نزیک تر شوم درِ اتاق مجاور باز می شود و پسری با بطری آبي در دست، از اتاق بیرون می آید. دختر را می بیند اما اصلا یکه نمی خورد. متوجه می شوم که او را دیده است قبلا. می پرسم چه اتفاقی افتاده است. "من من" می کند. انگلیسی اش خوب نیست انگار. می گوید "چیزی نیست دلش درد می کند". دختر دارد از درد به خودش می پیچد. آرامش پسر مرا عصبي مي كند. دوباره می پرسم چه کاری از دست من بر می آید. ميرود كنار دختر و بطری را به او می دهد و در گوشي چیزی به هم می گویند و زود بر می گردد پیش من. با لبخندی که من دلیلش را نمی فهمم می پرسد آیا قرص پانادول یا مسکن دارم. می گویم باید کمدم را چک کنم. پیشنهاد می دهم به انتظامات زنگ بزند که کمکش کنند اما می گوید چیزی نیست. سعی دارد چیزی به من بگوید ولی انگلیسی اش مفهوم نیست. ظاهرا پسر چینی دوست پسر دختر است. نمی فهمم چرا اینقدر بی خیال است. نگاهی به دختر می اندازم که بطری آب را فشار می دهد روی شکمش و درد می کشد.
می دوم به سمت دفترم. فقط قرص آنفولانزا دارم. برمی گردم پیش آنها. هنوز آنجا هستند. پسر می گوید دارد می رود دفتر دانشکده شاید آنجا قرص پیدا کند. نمی دانم چرا نمی رود از سوپر مارکت دانشگاه که همین نزدیکی است قرص بخرد. پسر می رود و من می مانم و دختری که روی زمین افتاده و درد می کشد. مغزم کم کم به کار می افتد. خجالتي كه در چهره پسر بود و سكوت دختر را به ياد مي آورم. دختر باید پریود شده باشد. شرمنده می شوم که چرا اینقدر دیر فهمده ام! تعجب می کنم که چرا هر چه از دوستش می پرسیدم چه شده هیچ چیزی نمی گفت. پسری دیگر از اتاق بیرون می آید کمی یکه می خورد اما نه آنقدر که انتظارش را داشتم. به او می گویم که دوستش رفته دفتر دانشکده. خیالش راحت می شود. در همان یک دقیقه که آنجا بوديم چند نفر از آسانسور پیاده شدند که با هم حرف می زدند. از ملت ها و نژاد های مختلف. دختر را دیدند اما حتی حرفشان را هم قطع نکردند و رفتند. استاد و دانشجویی هم در اتاق را باز کردند و نگاهی انداختند. پسر دومی که هنوز کنار ما ایستاده بود به آنها چیزی گفت که من نشنیدم و آنها رفتند تو. هر لحظه به تعجب من افزوده می شد. مگر درد ناشی از پریود درد نیست که همه بی اهمیت از کنارش رد می شوند؟ اگر کسی سرش گیج رفته بود و زمین خورده بود یا خونی از دماغش ریخته بود، باز هم واکنش ها همین بود؟ من دیگر طاقت نمی آورم و می روم که مسکن بخرم. به سرعت می دوم و خوشبختانه مسکن مخصوص درد قاعدگی پیدا می کنم و با بیشترین سرعتی که می توانم برمی گردم. هیچکس آنجا نیست. توی اتاق کنار آسانسور را سرک می کشم. نه دختر و نه پسر، هیچکدام را پیدا نمی کنم. رفته اند. جعبه مسکن را در مشتم فشار می دهم.

از آن لحظه ای که فهمیدم دختر بیچاره از درد پریود شدن است که به خود می پیچد تا همین لحظه که این جملات را می نویسم یک "چرا" ی بزرگ توی سرم می چرخد. چرا پسری که دوستش در حال درد کشدن است از گفتن علت درد طفره رود. چه بسا اگر همان اول می گفت که دوستش پریود شده است من يا كسي قبل از من بدون فوت وقت از فروشگاه، قرص مسکن قاعدگی می خریديم و دختر کمتر درد می کشید. من نمی فهمم چرا این مسئله باید اینقدر مخفی باشد، اینقدر تابو باشد. قاعدگی یکی از طبیعی ترین اتفاقات تکرار شونده برای هر زنی است. اولین نتیجه حرف نزدن در این مورد، یعنی تابویی که به نظر من احمقانه است، می شود شيوع مخفی کاری. مثلا اینکه دختري باید با هزار ایما و اشاره بگوید که پریود شده است و مثلا نمی تواند در فلان جلسه حضور یابد. یا مثلا خجالت بکشد نوار بهداشتی بخرد.
به عنوان یک مرد باید بگویم که ما مردها نیز سهم داریم در ایجاد این تابو. سهم بزرگی هم داریم. اصولا این تابو نتیجه فرهنگ مرد محور است و اگر ما آگاهانه نخواهیم و تلاش نکنیم فرهنگمان را اصلاح کنیم، خواسته یا ناخواسته به معایبش دامن خواهیم زد. برای روشن شدن سهم ما در تقویت این تابو یک آزمایش ذهنی انجام می دهیم. به اين سوال پاسخ دهيد. آیا شما فکر می کنید مناسب است که مردی برای همسرش نوار بهداشتی بخرد و این کار را پنهانی انجام ندهد؟ بیایید با خودمان روراست باشیم! اگر پاسخمان این است (و واقعا به پاسخمان ایمان داریم) که "اشکالی ندارد" حرفی باقی نمی ماند! اما اگر بخواهیم برای پاسخمان شرط و شروط بگذاریم یا کلا معتقد باشیم که "نه!"، یعنی اینکه این تابو در عقيده ما نیز رسوخ كرده است و اگر آگاهانه با این میل مردسالارانه (يا مرد محورانه) مقابله نکنیم، بی شک در شرایطی ما نه تنها منفعل نخواهیم بود بلکه در استحکام پایه های این تابو سهیم خواهیم شد.

No comments:

Post a Comment